از تو
از تو و با تو و بی نام ونشانم اما
غم یک خاطره پر هیجانم اما
گر چه دل میسپری دست من هنگام وداع
در پی ات باز به واپس نگرانم اما
به ضرورت گذرم از تو و لیکن شب و روز
در دل خون و غمین تو نهانم اما
جان دهم در نفست تا تو دهی آب حیات
دم جانبخش نسیم گذرانم اما
روی دستت سبکم وقت شعف چون پر کاه
روی دوش دل تو بار گرانم اما
گرچه در صبر ز ایوب سرم عمر گلم
عمر ایوب ندارم که بمانم اما
فرق دارد ز غمت ، علت من با دگران
به تمسخر ز دلیل دگرانم اما