دوری
اگر یک روز ، دوری اتفاق افتد میان ما
تو بر غم میتوانی چیره شد، جانم تو یک مردی
به یاد آور که هر لایقتری دردی به جان دارد
صدف آن روز میارزد که گوهر در میان دارد
بیاد آور شجاعان تکاور مرد میدانها
ز خود بگذشتگان در راه مردم فوق انسانها
تحمل کرده اند آسان چه دوریها، چه زندانها
و چون آخر برید امیدشان را تیربارانها
بیاد آور چگونه صبرمیکردند در دوری بی پایان
تو هم از آن تباری میتوانی صبر کرد آسان
نریزی اشک
گریه کار طفلان است و تو زان بیشتر مردی
که بتواند تو را از پا بیندازد غم و دردی
تو باید سالم و شاداب، امید مردمان باشی
به این پاکی پرستشگاه عمر این و آن باشی
دلیل افتخار و امتیاز مادرت باشی
نوای فخر و معبود یگانه خواهرت باشی
نوازش بخش روی موی زیبا دخترت باشی
که همنام من اش مینامی و میخواهی اش از جان