حیف شد
آن شب مهتاب بیتابت نکردم، حیف شد
با حریر جمله ها خوابت نکردم، حیف شد
دست گرمت پر تمنا بود و پرهیزش گرفت
تا نگیری با محّبت دست سردم، حیف شد
چون ز تو پنهان نمودم حد عشق و اشتیاق
کاش میگفت آن تمنا رنگ زردم، حیف شد
بی بهانه سر به روی شانه ات ننهادم و
هاهای گریه ها را سر نکردم، حیف شد
در دلم غوغا بپا بود و ز غم میسوختم
لیک خندیدم، ندانی غرق دردم، حیف شد
ایستادی، ایستادم تا تماشایت کنم
محو تو بودم نشد دورت بگردم، حیف شد