پینه دوز







قدیما یک پینه دوز بود دلها رو وصله میکرد
دلهای پاره پوره چروکیده پر غم و درد

مرد بیچاره رو با درد دل آمیخته بودن
برا تعمیر ، دلها رو دور و برش ریخته بودن

غصه کهنه تو یک دل مثال سنگ شده بود
یک دلی وصله میخواست ، یک دلی تنگ شده بود

یک دلی رنگ و جلاش پاک شده بود
یک دلی آرزوهاش خاک شده بود

یکی سوراخ شده ، خون چکه میکرد
بسکه پر شور میتپید رگهاشو صد تکه میکرد

یکی از داغ غمی سوخته و تاول زده بود
یکی از آتش غم دل نبود ، آتشکده بود

اما یک دل دیگه آبادی نداشت
که بشه باز روی اون وصله گذاشت

پاره و سوخته و پوسیده و تاول زده بود
برای تعمیر و وصله اش دیگه هیچ چاره نبود

برید آنرا و نمود وصله صد جای دگر
کرد ترمیم از آن دل همه دلهای دگر

گرچه آن دل زمیان رفت و ز هستی واماند
بر دل هر کسی از آن اثری بر جا ماند

هر که خود باخته تر مهر کسان بگزیند
پاره دل شده بر قلب همه بنشیند

زان چنین، حرمت ما در دل پر مهر شماست
که ز صد تکه دل ما اثری هم آنجاست








بازگشت به صفحه اول